سفرنامه پاریس و آمستردام

روز جمعه 16 آبان 1393 عازم سفری ده روزه به شهرهای پاریس، بروکسل و آمستردام شدیم. در این سفر جمعی از استادان تاریخ از دانشگاه های مختلف کشور عزیزمان ایران، به منظور شرکت در همایش مناسبات تمدنی و فرهنگی ایران و فرانسه حضور داشتند. در این ده روز، برنامه اصلی گروه در پاریس بود. بنابراین هفت روز را در پاریس استقرار داشتیم، یک روز در بروکسل و دو روز در آمستردام. آنچه در پی می آید، مشاهدات و دریافت های صاحب این قلم از جامعه پاریس، بروکسل و آمستردام است:

1-    پاریس مشهور به شهر عشاق و نور است. می گویند پاریس هیچ وقت نمی خوابد. شب هایش نیز زنده و بیدار است و با روزهایش فرقی ندارد. واقعا همین گونه است. شهر در شب ها نشاط بیشتری دارد. نورپردازی شهر، در کنار معماری یکپارچه و هماهنگ و در عین حال تاریخی، چهره رمانتیکی بی حد و حصری را به شهر بخشیده است. وقتی در خیابان های شهر که در احاطه ساختمان های قدیمی، اما زیبا و یکدست قرار دارد، قدم میزنی یاد بزرگان و نام آورانی می افتی که در گذشته نه چندان دور در همین خیابان ها راه رفته اند و در کافه هایش قهوه خورده اند و در پارک هایش پرسه زده اند و تاریخ سازی نموده اند. بزرگانی مانند منتسکیو، ولتر، ویکتور هوگو، شاتو بریان، ژان ژاک روسو، مارکس، انگلس، مارسل پروست و... . در خیابان سن ژرمن کافه ای قرار دارد به نام کافه دوفلوغ که پاتوق این اندیشمندان بوده است. از حیث تاریخ پاتوق، این کافه در پاریس اهمیت یه سزایی دارد. پاریس برای ما بیشتر بازتاب رویه مثبت بورواژوازی غربی است. رویه ای که ساحت اندیشه و فکر و ایده های متنوع انسانی است. این روشنفکران صرفا اهل علم نبودند. بلکه به معنای واقعی روشنفکر بودند و می خواستند در عرصه اجتماع باشند و تاثیر بگذارند. روسو و سارتر در کافه ها و پارک ها برای مردم از فلسفه، آزادی و عدالت سخن می گفتند. این روشنفکران تنها با نخبگان جامعه مراوده نداشتند، بلکه با توده مردم هم در ارتباط بودند. به یاد بیاوریم تلاش های سیمون دوبوار و همسرش ژان پل سارتر را در همین پاریس که به تشکیل انجمن حمایت از حقوق انسانی جمیله بوپاشا، قهرمان انقلاب الجزایر، انجامید. شریعتی ما هم شاید تحت تاثیر همین فضای روشنفکری توده گرای پاریس بود که در ایران توانست با طیف وسیعی از مردم، نه فقط دانشگاهیان، ارتباط گفتمانی برقرار کند.

2-    نظم اجتماعی خاصی در شهر پاریس حاکم است. ترافیک تقریبا ندارد. جوی آب و تیر چراغ برق و علمک گاز و... در کوچه و خیابان ها دیده نمی شود. حدود صد سال پیش در معماری این شهر به گونه ای عمل شده که همه این ها در زیر سطح شهر تعبیه شده است. اصطلاحا می گویند پاریس عین پنیر زیرش سوراخ است و انگار شهر دیگری زیر شهر جود دارد. حتا از توریست ها پول می گیرند و فاضلاب و دیگر تاسیسات زیر زمینی پاریس را نشان می دهند.

3-    کسانی مانند آقای کاتوزیان می گویند غرب مظهر عقلانیت و خردورزی است. از جهاتی شاید صحیح باشد ولی حکم مطلق صادر کردن نمی تواند درست باشد. در همین شهر می توان نمادهایی از خرافه گرایی و حماقت ورزی را دید. یکی از پل هایی که بر روی رود سن قرار دارد، معروف است به پل عشاق. دختران و پسرانی که پیوند عاشقانه ای با یکدیگر بسته اند، برای تحکیم و پایداری این پیوند بر نرده های این پل قفل هایی می زنند تا به آرزویشان نایل شوند و از معشوق خود تا قیام قیامت دور نیفتند. فال قهوه و.. از دیگر نمادهای خرافه گرایی در این سرزمین است. بر روی پل عشاق یاد جمله معروف سینوهه افتادم که تا انسان هست حماقت نیز هست.

4-    پاریس نخستین رتبه را در جذب جهانگرد در دنیا داراست. چیزی در حدود 70 میلیون نفر جهانگرد در سال از این شهر دیدن می کنند. مدیریت شهری تمهیدات لازم را برای ورود این همه توریست اندیشیده است. شهر هم جذابیت های لازم را برای جذب این همه جهانگرد به طور بالقوه در خود دارد. موزه لوور، کاخ ورسای، مقبره ناپلئون، دانشگاه سوربن، خیابان شانزلیزه و... برخی از این جاذبه های گردشگری است. اما در میان همه این اماکن گردشگری، جذاب ترین و هیجان انگیزترین مکان، کلیسای پانتئون و موزه لوور بود. کلیسای پانتئون به این جهت که مقبره بزرگانی همانند روسو، ویکتور هوگو و خیلی های دیگر در آن قرار دارد. فضای معنوی گیرایی دارد که برای من یادآور آرامگاه حضرت حافظ است. البته این فقط یک قیاس است. صد البته که این کجا و آن کجا.

دوم، موزه لوور که بازدید آن بسیار هیجان آور بود. به ویژه آن گاه که به بخش ایران وارد می شوی. عظمت و شکوه فرهنگ و تمدنی را پیش چشمانت می بینی که بی نظیر است. هیچ بخش موزه، شکوه و عظمت بخش ایران را ندارد. این بخش از موزه را حذف کنید، آسیب جبران ناپذیری به آن وارد می شود. بهرحال مایه افتخار هر ایرانی است که به این گذشته درخشان و شکوهمند ببالد.

5-    در این سفر نشستی علمی با پروفسور یان ریشار داشتیم. جلسه خوبی بود. در باره تاثیر اسناد فرانسوی در مطالعات ایران و خاورمیانه سخن گفتند. مدعای ایشان این بود که خیلی از تحقیقات تحت تاثیر اسناد آرشیوهای انگلیسی است و نسبت به اسناد آرشیوهای فرانسوی غفلت زیادی صورت گرفته است. این مسئله باعث جهت گیری های خاصی در مطالعات تاریخی شده است که بنیاد آن سوگیری هایی است که در اسناد انگلیسی وجود دارد. برای نمونه به زعم ایشان کارگزاران و دولتمردان ایرانی که به شدت مورد شماتت مورخان تاریخ معاصر ایران قرار می گیرند، نشات گرفته از همین تصویرسازی های منفی است که در اسناد انگلیسی وجود دارد. در حالی که به استناد اسناد فرانسوی این دولتمردان چندان چهره های نامقبولی نبودند. نمونه ای که یان ریشار می آورد در باره وثوق الدوله است. به زعم او اگر او منفور است به خاطر محوریت اسناد انگلیسی در پژوهش های مربوط به اوست. در حالی که در اسناد فرانسوی تصویر مثبتی از او ارائه شده است.

6-   نشست علمی دیگری هم در این سفر با فرانسیس ریشار، نسخه شناس معروف فرانسوی داشتیم. این نشست در قالب یک کارگاه آموزشی برگزار شد که در کل خوب بود. ایشان همانند یان ریشار بسیار رفتار متواضعانه ای داشتند. فرانسیس در این کارگاه در باره کدیکولوژی (نسخه شناسی) سخن گفت که همراه بود با نمایش برخی از نسخه های خطی فارسی توضیحات آموزنده ای داشت ولی بهرحال در قالب نسخه شناسی سنتی بود و با مباحث جدید نسخه شناسی نسبتی نداشت. همانند نسخه شناس های بزرگ کشورمان مانند دانش پژوه و ایرج افشار که اتفاقا به نیکی از این بزرگان یاد می نمود. به ویژه از محمد تقی دانش پژوه که او را نخستین استاد خود که فراوان از او آموخته، یاد کرد.

به ایشان در این نشست با توجه به این که مسئولیتی در کتابخانه ملی پاریس دارند، پیشنهاد کردم که به دنبال انعقاد تفاهم نامه ای میان کتابخانه های ملی کشورهای خواهان باشند تا فهارسی که منتشر می شود دو زبانه باشند: یکی به زبان اصلی نسخه ها و دوم به زبان کشوری که در کتابخانه ملی آن کشور این فهارس منتشر می شود. مثلا اگر کتابخانه ملی فرانسه به دست خود استاد ریشار فهرست نسخه های فارسی را منتشر می کند، اگر به زبان فارسی(زبان اورجینال نسخه ها) و زبان فرانسوی منتشر می کرد دیگر نیازی به ترجمه نبود. ضمن اینکه جستجوی نسخه ها را در کتابخانه ها آسان تر می نمود.

7-    نشست علمی سوم که در این سفر داشتیم، همایش یک روزه مناسبات فرهنگی و تمدنی ایران و فرانسه بود که در خانه فرهنگ ایران و از سوی موسسه AFPEC و انجمن ایرانی تاریخ برگزار گردید. 8 سخنرانی در این همایش یک روزه ارائه شد که در میان آنها می توان به سخنرانی های خوب دکتر نادر نصیری مقدم از دانشگاه تهران (با عنوان چرا حفاری های باستان شناسی فرانسوی ها از شوش دانیال آغاز گردید؟)، دکتر داریوش رحمانیان از دانشگاه تهران (با عنوان: فرانسه و تحول اندیشه سیاسی ایران در عصر قاجاریه)، دکتر نصرالله صالحی (با عنوان: نقش خاندان فروغی در ورود فرهنگ فرانسوی به ایران) از دانشگاه فرهنگیان و... اشاره نمود. سخنرانی صاحب این قلم نیز در باره نوگرایان عثمانی و جامعه فرانسه بود که ارائه گردید. نکته بدیع سخنرانی من شاید اشاره و ارائه گزارشی از نامه نگاری ها و مراودات مصطفی رشید پاشا و مدحت پاشا با اگوست کنت بود. از قرار معلوم انجمن تاریخ و موسسه AFPEC به صورت مشترک مجموعه مقالات همایش را منتشر خواهند نمود. در حاشیه همایش گفتگوی خوبی با دکتر نصیری مقدم داشتم. غیابی و کتبی همدیگر را می شناختیم. پژوهشگری بسیار کوشا و در عین حال بسیار صمیمی و متواضع دیدم این هم وطن فرهیخته را. سخنرانی خوبی نیز ایراد کردند که با دغدغه های ایرانی همراه بود. حفظ این روحیه ایران دوستی از سوی فرهیختگان ایرانی مقیم خارج هم غنیمت است و هم مایه مباهات.

همایش که با استقبال خوبی از سوی فرانسوی ها همراه شده بود، ساعت 22 پنچشنبه شب به پایان رسید.

8-   امروز جمعه است و با جمعی از دوستان همکار ایرانی عازم بروکسل هستیم. بازدید یک روزه از بخش قدیمی شهر بروکسل خواهیم داشت و شب به سمت آمستردام حرکت می کنیم. دو شب در آمستردام خواهیم بود و انشاالله یک شنبه بعد از ظهر به سمت وطن عزیزمان ایران پرواز خواهیم کرد. حال که به این قسمت سفرنامه رسیده ام، در جاده به سمت بروکسل می رویم. باران شدیدی در جاده می بارد. دکتر صالحی بغل دستم نشسته و دکتر رحمانیان آنطرف تر غزلی از دیوان حاقظ را با بیانی سرشار از احساس می خواند. راننده ایرانی بسیار کم حرف ماشین ما هم با یک موسیقی ناب و دلنشین ایرانی در این فضای رمانتیک باران و حافظ از ما پذیرایی می کند. خسته شدم از نوشتن. لرزش های ماشین چشمها را زود خسته می کند. ضمن اینکه هوس کرده ام در فضای رمانتیک شعر و جاده و حافظ و موسیقی، به دکتر رحمانیان بپیوندم و با شعر ناب ایرانی، آن هم از نوع حافظانه اش، دل را سیراب کنم. یعنی داریم آرام آرام دلتنگ ایران مان می شویم. سخت است تحمل تلخی خاک غریب. در طول سفر با اینکه از مشاهده طبیعت بکر و زیبای اروپا لذت میبردم، ولی به این هم با ترس فکر می کردم که اگر تنها به این سفر می آمدم ، سفری چند روزه و نه اقامت دائم، دق می کردم. واقعا تحملش سخت است، حداقل برای من. ولی انگار فقط من چنین حسی ندارم. همراهان هم چنین نظری داشتند و غلیظ تر ایرانیانی که اینجا اتفاقی دیدیم که همه از آرزوی بازگشت سخن می گویند.

9-    با توجه به این که مدت حضور مان در بروکسل یک روز بود فقط توانستیم مرکز شهر بروکسل، میدان تاریخی بزرگ شهر و مرکز اتحادیه اروپا را ببینیم. هوا همچنان بارانی بود. ساعتی هم برای خرید اختصاص دادیم. اجناس ارزان تر از پاریس بود. در همه جای شهر مجسمه کودکی 6-7 ساله که ایستاده در حال ادرار کردن است، نگاه ها را جلب می کند. افسانه هایی هم در باره این کودک که چه دارد می کند، در میان مردم بلژیک رایج است. یکی از این افسانه ها این است که او با ادرارش جلو هجوم دشمنان را به شهر بروکسل می گیرد. عجب شجاعتی و عجب دشمنان بی بخاری که به ادرار کودک بچه ای میدان را خالی کرده اند!!!!

10-                  اما آمستردام. شهری بسیار زیبا و حلزونی شکل که محصور در میان کانال های آب است، به مانند ونیز ایتالیا. شهر شلوغ تر از پاریس و بروکسل است و ازین جهت برای ما جذاب تر به نظر آمد. نه این که به شلوغی عادت داریم و در خلوتی خیابان ها و کوچه ها دلمان می گیرد. مرکز اصلی شهر بافت معماری بسیار زیبایی داشت. مردمانش چه مهاجر و چه بومی، شاد و سرزنده تر بودند و حتا می توان گفت زیباتر. اجناس هم ارزان تر بود. در کل برای توریست ها شهر جذابی می تواند باشد. کل شهر را با قایق گشت زدیم و بناهای مختلف و مشهورش را مانند ساختمان کتابخانه ملی دیدیم. ولی چون آخر هفته است متاسفانه کتابخانه ها و دانشگاه ها تعطیل است و امکان انجام دیدارهای علمی نامقدور.

بازگشت ما به تهران یکشنبه 25 آبان است. ساعت 12 به وقت آمستردام سوار هواپیما شدیم. پس از دو ساعت پرواز، برای سوخت گیری توقفی یک ساعته در بوداپست داشتیم. از آسمان رود دانوب را دیدیم که دو شهر بودا و پست را از هم جدا کرده است. آسمان ابری است و هوا همچنان بارانی. دوباره در آسمانیم تا چند ساعتی دیگر انشاالله به ایران عزیزمان برسیم. زیاد استرس پرواز ندارم. خلبان ماهری داریم. خیلی خوب و استادانه نشست و برخاست می کند. فکر می کنم به خاطر این است که همسر گرامی اش در این پرواز همراه اوستJ.             

کارگاه نسخه شناسی فرانسیس ریشار (پاریس20/8/1393)

فرانسیس ریشار یکی از نسخه پژوهان بنام فرانسوی است که به زبان های مختلف از جمله فارسی، عربی و ترکی آشناست. مهم ترین اثر ایشان انتشار نسخ فارسی کتابخانه های فرانسه است. این کارگاه در جمع استادان تاریخ در خانه فرهنگ ایران در پاریس برگزار گردید.

اهم نکاتی که ایشان در این کارگاه ایراد کردند، شامل مطالب زیر است:

1-   دو نفر در زمان رنسانس به ایران و چند کشور مسافرت کردند. برادران ویکتی در این سفر حدود 200 نسخه خطی را وارد ایران کردند. نسخ خطی اول فلورانس بودند اما بعد به پاریس منتقل شدند. در دوره شاه عباس هم چند کاتولیک از اصفهان به پاریس نسخ هایی را منتقل کردند. مهم تر از همه، سفارت فرانسه در استانبول نسخ زیادی را به پاریس منتقل نمود و در کتابخانه شاه فرانسه جا گرفت. سرچشمه سوم مسافرانی بودند که از پاریس به ایران رفتند و کتاب هایی را از اصفهان منتقل کردند. کلنل پلیه که در هند مستقر بود و نفر دوم کلنل ژانتی که خیلی مهم بوده، در این زمینه خیلی نقش داشته اند.

2-    بعد از انقلاب فرانسه اکثریت نسخ خطی فرانسه به کتابخانه ملی منتقل شده که الان حدود 2600 نسخه است. کلکسیون دوم کتابخانه مدرسه زبان های شرقی است که توسط کلیرگ تاسیس شده که حدود 200 نسخه است. این کلکسیون چند بار فهرست نویسی شده است.

3-   نسخ خطی عربی کتابخانه ملی پاریس نزدیک به 8000 است. در کتابخانه زبان های شرقی حدود 2000 است.

4-    1400 نسخه ترکی در کتابخانه ملی و 300 نسخه در کتابخانه زبان های شرقی است.

5-   اولین کسی که ازش کمک گرفتم محمدتقی دانش پژوه بوده است که چیزهای زیادی از ایشان آموختم. قصدم ارائه تمام نسخه ها در اینترنت است ولی تا این آرزو تحقق یابد، راه درازی در پیش است. ارائه کتابشناسی از این نسخه ها در قدم اول و بعد ارائه کدیکولوژی نسخه (نسخه شناسی) گام دوم ما است.

6-   نسخه های خطی فارسی موجود در پاریس حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی است. این نسخه ها از قدیم الایام تا انقلاب اسلامی را در برمیگیرد. کدیکولوژی این نسخه ها می تواند آگاهی های تاریخی ذیقیمتی در اختیار ما قرار دهد.

7-   نسخه های خطی یونانی تاریخ کتابت ندارند. کاغذ شناسی در این زمان خیلی اهمیت پیدا می کند. کارهایی که ایرج افشار و محسن جعفری مذهب در ایران در این باره انجام داده اند، حائز اهمیت است.

8-   یکی از نکات قابل توجه در کدیکولوژی جابجایی نسخه ها است که در طول زمان های مختلف این نسخه ها در شهری استنساخ شده و فروخته شده به کس دیگری در شهری دیگر و یا اهداء شده به سلطانی در مرکز حکومت. مطالعه مهرها  در این جهت بسیار کمک کننده است. موزه ای در دوبلین بنام چستر کلکسیونی ازین مهرها را در اختیار دارد. نیز کلکسیونی در تاشکند.

9-   اینک در باره جلد و آرایش و تزیین نسخه ها کارهای خوبی در حال انجام است. ضمن اینکه گرایش های زیادی به مطالعه ویژگی های هنری نسخه ها بویژه نسخه های فارسی که این مختصات هنری از قبیل مینیاتور را دارند، پیدا شده است.

چند نکته بسیار حائز اهمیت است:

1-   چاپ علمی و محققانه نسخه ها باید در اولویت باشد. همیشه قدیمی ترین نسخه بهترین نسخه نیست. باید در چاپ نسخه اشراف تاریخی و کدیکولوژیک باید در تلازم با هم وجود داشته باشد.

2-   نیازمند همکاری های بین المللی گسترده و عمیق هستیم. در این زمینه مشکلات زیاد داریم ولی انشاالله به زودی در این مسیر به موفقیت های بزرگی دست یابیم.

در این که کسانی مانند دانش پژوه و اقشار در ایران ارزش و اهمیت نسخ خطی را به سطح جوان ها و نسل جدید بردند بسیار باید قدر دانست.

3-    درهای مخازن نسخه های خطی را باید به روی جوانان و نسل جدید باز کرد. نگاه تنگ نظرانه نباید به ارائه خدمات در حوزه نسخ خطی داشته باشیم.

در این کارگاه با استاد ریشار در باره ضرورت انعقاد پروتکلی بین المللی میان کتابخانه های ملی دنیا در باره انتشار دو زبانه فهارس نسخ خطی یکی به زبان اصلی و اورجینال نسخه و دیگری به زبان کشوری که نسخه در آنجا قرار دارد. اگر این کار انجام شود دیگر نیازی به ترجمه فهارس نخواهد بود و امکان یافتن نسخه ها هم در کتابخانه ها آسان خواهد گردید. گفتند که در این زمینه گفتگوهایی انجام داده اند با برخی از همکارانشان. بر ضرورت این کار تاکید کردند و اظهاری امیدواری کردند که روزی این آرزو رنگ واقعیت به خود ببیند.

حسن حضرتی

یکشنبه 25 آبان 1393

آسمان بوداپست

نسبت تاریخ و کلام

نسبت تاریخ شناسی و علم کلام در حوزه امام‌شناسی

حسن حضرتی

استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران

hazrati@ut.ac.ir

                                                                                                     

چکیده

در باور عموم شیعیان، امامان از شان قدسی و آسمانی برخوردارند. شانی که ایشان را بهره‌مند از برخی ویژگی‌های فراطبیعی مي‌نماید. برخورداری از علم غیب، عصمت و کرامات، برخی از این توانایی‌های فراطبیعی است که در اعتقاد شیعیان نسبت به امامان (ع) همواره مورد تاکید است. این ویژگی‌ها موجب شده است که برخی از افعال امامان در قالب پدیده‌ها و رویدادهای طبیعی و قاعده‌مند قرار نگیرد. همانند آگاهی از آینده، مصونیت از گناه و یا کراماتی که به ایشان نسبت داده مي‌شود.

تاریخ شناسی دانشی است که مهم‌ترين ویژگی آن، طبیعی و قاعده‌مند دیدن پدیده‌ها و رویدادهای انسانی است. در این دانش ـ با تکیه بر ابزار و امکاناتی که برای تاریخ شناسان به اعتبار این دانش فراهم است ـ سوژه‌ها بالضروره طبیعی و قاعده‌مند دیده مي‌شوند، از آن رو که امکان ارائه توصیف و تحلیل‌های تاریخی (= طبیعی و قاعده‌مند) از آنان فراهم شود.

براساس آنچه گفته آمد، مساله این مقاله این است که: چگونه مي‌شود از تاریخ امامان (ع)، که علاوه بر مقام اثباتی مشترک با دیگر انسان‌ها، از مقام ثبوتی نیز برخوردارند، یک بررسی تاریخی به معنای طبیعی و قاعده‌مند دیدن افعال آنان، ارائه کرد؟ آیا ارائه بررسی تاریخی از فعل امامان مستلزم نفی شان فراتاریخی (= ثبوتی) ایشان است؟ و یا اینکه مي‌شود شان ثبوتی و اثباتی این انسان‌های قدسی را در درون پژوهشی تاریخی جمع کرد؟

واژه‌های کلیدی: تاریخ شناسی، علم کلام، امام‌شناسی.

1. طرح مساله:

تاريخ‌شناسي معرفتي است همانند معارف ديگر كه غايتي جز شناخت موضوعات مورد نظر خود ندارد. گاهي موضوعاتي كه مورخان به دنبال شناسايي و تبيين آن‌ها هستند، موضوعاتي طبيعي اند، با كنش‌هاي طبيعي كه براي هر انسان ديگري آن كنش‌ها قابل فهم و درك است. امّا گاهي مورخان در مطالعه گذشته انساني با سوژه‌های فراطبيعي روبرو مي‌شوند، سوژه‌هایی كه همه كنش‌هاي آنان طبيعي و قاعده‌مند نيست و نیز فهم و تبيين آن‌ها هم در درون دانش تاريخ، به آساني و سهولت مقدور و ممكن نيست. انسان‌هاي قدسي و كنش‌هاي آنان از اين دست سوژه‌هاي تاريخي‌اند كه مورخان به دنبال شناسايي و شناساندن رفتار و گفتار آنانند. همه آن چه به دست اين انسان‌هاي قدسي انجام شده است، طبيعي و قاعده‌مند نيست. همه وي‍ژگي‌هاي انساني اين بزرگان نيز انساني نيست، بلكه آنان برخوردار از توانايي‌هاي فراانساني و فراطبيعي اند؛ همانند معجزه، كرامات، آگاهي به علم غيب، عصمت، ارتباط با آسمان و...[1]

طبيعي است كه اين سوژه‌هاي قدسي، به سبب برخورداري از اين توانايي‌هاي فراانساني در گفتار و افعال، گاهي به گونه اي متفاوت از انسان‌های معمولی عمل كنند. حال مساله اصلي اين نوشتار اين است كه آيا مورخان مي‌توانند ميان وجه قدسي شخصيت انسان‌هاي الهي و وجه طبيعي آنان ارتباط مناسبي برقرار كنند، به گونه اي كه در شناخت اين بزرگان، اين دو وجه (قدسي و زميني) مكمل يكديگر قرار بگيرند و نه متناقض هم؟ آيا اساساً جمع اين دو وجه در پژوهشی تاريخي مقدور و ميسور است؟ يا به ناگزير اثبات يكي به نفي ديگري مي‌انجامد؟ به بيان ديگر، آيا مي‌توان مقام اثباتي و مقام ثبوتي انسان‌هاي قدسي را در پژوهشي تاريخي مدنظر قرار داد و از هر دو مقام در  امام شناسي (به طور مشخص در تاريخ تشيع) استفاده كرد؟ يا اين كه اساساً چون پژوهش ماهیتاً تاريخي است، بايد مقام ثبوتي ناديده انگاشته شود و يا مسكوت بماند و صرفاً به وجه اثباتي اين سوژه‌های ویژه توجه شود؟ اگر اين گونه عمل بشود، آيا مي‌توان امام را به طور کامل و به مثابه یک امام شناخت، بدون این که به کرامات، معجزات و نیز ویژگی‌های خاص ایشان مانند عصمت، آگاهی به علم غیب و... توجه شود؟ آیا چنین امام‌شناسی مي‌تواند به معنای واقعی امام‌شناسی باشد؟ با توجه به آنچه گفته آمد، مي‌توانیم پرسش بنیادین این پژوهش را این گونه طرح کنیم که چگونه مي‌توان مقام ثبوتی و مقام اثباتی انسان‌های قدسی را در پژوهشی تاریخی جمع کرد تا به شناخت کاملی از آنان دست یافت؟ اگر این تجمیع ممکن است، چگونه؟ و اگر ممکن نیست، چرا؟

از آن جا که مقام اثباتی انسان‌ها از موضوعاتی است که متعلق دانش تاریخ است و مقام ثبوتی نیز از مقولاتی است که علم کلام خود را متولی تبیین و دفاع از آن مي‌داند، فلذا در این نوشتار ـ به طور جداگانه ـ فهم خود را از تعریف و قلمرو دو دانش یاد شده ارائه مي‌کنیم تا مدعیاتی که خواهد آمد، مبتنی بر تعاریفی دقیق و درست از مفاهیمی باشد که مورد استفاده قرار مي‌گیرد.

2. تعریف و قلمرو تاریخ شناسی

شاید مشکل‌ترين کار، ارائه تعریفی دقیق از یک علم باشد. راقم این سطور با در نظر گرفتن چنین ملاحظه ای، سعی مي‌کند تعریفی از تاریخ شناسی ارائه کند که بیشتر توضیح‌دهنده این علم باشد تا تعیین کننده حدود و ثغور دقیق برای این دانش.[2] بر این اساس، اگر بخواهیم به شیوه  قدما عمل کنیم، لازم است تعریف‌مان را بر سه پایه موضوع، روش و غایت دانش تاریخ استوار کنیم. موضوع تاريخ شناسي به زعم نگارنده، انسان است. هرجا كه انسان باشد، تاريخ هست و هرجا كه نباشد، تاريخ نيست. انسان تنها موضوع مستقل براي مورخان است و غير از انسان هر موضوع ديگري حكم تبعي براي مورخان دارد و بالاستقلال مورد نظر نيست. بنابراين تاريخ شناسي پيرامون موضوع انسان در گردش  است. اگر در تاريخ شناسي، كوه طور يا غار حرا و يا چاه زمزم و حجرالاسود اهميت يافته، به علت وجود ردّپايي از انسان در اين مكان هاست، وگرنه آن‌ها به خودي خود موضوع و محل توجه مورخان قرار نمي‌گرفتند. پس همه ي آن چه در گذشته وجود داشته، موضوع علم تاريخ به شمار نمي‌آيد. اينجاست كه تفاوت مفاهيمي مانند «هستي»، «طبيعت» و «گذشته» با مفهوم «تاريخ» روشن مي‌شود. انديشمندان علوم انساني در قرن هيجدهم ميلادي غالباً تفاوتي بين دو مفهوم تاريخ و طبيعت قائل نشده‌اند. به صورت مشخص كانت چنين ديدگاهي درباره طبيعت و تاريخ داشت.[3] او مي‌گفت اگر تاريخ منظره باشد، پس پديدار است. اگر پديدار باشد، طبيعت است. زيرا طبيعت به معني چيزهايي است كه مانند منظره ديده شده باشند. انديشمندان قرن هيجدهم، تاريخ را بسان منظره مي‌ديدند و به همين سبب تاريخ را به طبيعت تنزل مي‌دادند و روزهاي تاريخي را  از جمله در نزد منتسكيو، تابع جغرافيا و اقليم شناسي يا در نزد هردر، تابع قوانين زيست شناسي انساني مي‌كردند.[4] انديشمندان قرن نوزدهم نظر متفاوتي را در اين ميان بيان كرده‌اند. به طور مشخص، هگل تفاوت اساسي بيان طبيعت و تاريخ قائل است. وي اصرار دارد كه طبيعت و تاريخ را دوچيز متفاوت بداند. او ميان عرصه طبيعت و قلمرو تاريخ فرق مي‌گذاشت. به نظر او رويدادهاي طبيعي بدون تفكر و تعقل، پيوسته تكرار مي‌شوند:

«خورشيد برمي‌آيد و غروب مي‌كند. برگ‌ها در بهار مي‌رويند و در پاييز مي‌خشكند و باز فردا و سال ديگر عيناً تكرار همان  وقايع. امّا تاريخ تكرار نمي‌شود و مانند طبيعت دور نمي‌زند تا دوباره از جاي پيش شروع كند. حركت تاريخ دوراني نيست، مارپيچي است. هيچ رويدادي به عينه تكرار نمي‌شود، ولي كل تاريخ پيچ و خم مي‌خورد و پيوسته جلو مي‌رود. براي فهم رويدادهاي طبيعي، كافي است از بيرون در آن‌ها نظر كنيم. براي فهم وقايع تاريخي، مورخ بايد از درون بنگرد و انديشه‌ها و انگيزه‌هاي عاملان را در ذهن خويش مجسم نمايد و خود را بجاي آنان بگذارد.  هیچ پیوستگی و رابطه‌ای میان رویدادهای تاریخی تشخیص نخواهیم داد، مگر آن که افکار و انگیزه‌ها را در نظر بگیریم.»[5]

در این زمینه کالینگوود، با کلیت استدلال هگل موافق است، امّا اصلاحیه‌ای بر آن دارد:

«او (هگل)، در متمایزکردن فرآیندهای غیرتاریخی طبیعت از فرآیندهای تاریخی حیات آدمی برحق، ولی در تقویت کردن این تمایز با انکار اصل تکامل بر خطاست. از داروین به بعد، ما خود را ناگزیر یافته‌ایم که آن اصل را بپذیریم و نیز بپذیریم که مفهوم فرآیند طبیعت با فرآیند تاریخ به طریقی که هگل فکر نمی‌کرد شبیه هم باشند، به هم شباهت دارند. یعنی طبیعت هم چنان که امتداد مي‌یابد افزایش‌هایی حاصل مي‌کند، امّا این حقیقت  باقی مي‌ماند که فرآیند طبیعت از فرآیند تاریخ متفاوت است، زیرا ویژگی تاریخ است که مورخ در ذهن خویش افکار و انگیزه‌های عاملانی را که به حقیقت افعال شان پرداخته است، باز مي‌آفریند و توالی حوادث تاریخی نیست، مگر آن که شامل اعمالی باشد که بتوان انگیزه‌های آن‌ها را دست کم در اصول، باز آفرید. زمین‌شناسی یک سلسله حوادث را به ما عرضه مي‌دارد، ولی تاریخ اگر یک سلسله اعمال به ما عرضه کند، تاریخ نیست. بنابراین نتیجه گیری هگل درست است که هیچ تاریخی وجود ندارد، مگر تاریخ حیات آدمی و منظور از حیات، نه حرف حیات بلکه حیات عقلانی و حیات موجودات متفکر است...»[6]

تفاوت قائل نشدن بین مفهوم طبیعت و تاریخ، طبقه بندی علوم را نیز دچار مشکل مي‌کند، علومی مانند کیهان‌شناسی و زمین‌شناسی به عالم طبیعت و گذشته زمین مي‌پردازند. بنابراین اگر موضوع تاریخ شناسی را گذشته عالم طبیعت بدانیم، دیگر نمی‌توانیم فرقی بین علم تاریخ، زمین‌شناسی و کیهان شناسی از نظر موضوعی قائل شویم. از این رو اندیشمندانی مانند هگل، کروچه و کالینگوود بین طبیعت و تاریخ تمایز قائل شده‌اند.

از طرف دیگر برخی از نظریه‌پردازان علوم انسانی درباره موضوع علم تاریخ با انقباض بیشتری برخورد کرده‌اند. برای نمونه کالینگوود با پرسشی جدّی  در این باره روبرو بود. آن چه مورخان درباره‌ی انسان‌های مورد مطالعه‌شان دقیقاً با آن سروکار دارند، چیست؟ خود او به این پرسش این گونه پاسخ مي‌دهد: «کرده‌ها، افعال آدمیان که در گذشته انجام شده است.»[7] چنین رویکردی به موضوع علم تاریخ از سوی بزرگانی مانند کالینگوود با انتقاد و مخالفت برخی از مکاتب تاریخ نگاری روبه رو شد. از قرار معلوم نخستین بار نویسندگان مکتب آنال (به ویژه لوسین فور)، خارج کردن احوال نفسانی را از حوزه پژوهش‌های تاریخی مورد مناقشه قرار دادند. آن‌ها با تأکید بر نقش روان شناسی در مطالعات تاریخی، بزرگترین کمبودها و نارسایی‌های دانش آدمی درباره‌ی گذشته را در زمینه عواطف انسانی مي‌دانستند و از این شکایت داشتند که سراسر قلمرو احساسات انسانی، بیرون از دایره دانش و پژوهش تاریخی مانده است: «ما تاریخ عشق نداریم. تاریخ رحم و بی‌رحمی نداریم. تاریخ شادمانی نداریم. سراسر قلمرو احساسات انسانی بیرون از دایره دانش و پژوهش مانده است.»[8]

شاید در این زمینه که «تاریخ‌شناسی اگر انسان را به عنوان موضوع خود مورد توجه قرار دهد، به چه وجهی از وجوه شخصیت او توجه مي‌کند و کدام وجه یا وجوه را مغفول مي‌گذارد؟» نتوانیم به طور دقیق به اجماعی در میان اهل نظر دست پیدا کنیم ولی به هرحال آنچه اینک به صورت جدی‌تری مورد وفاق عموم اهل نظر در باب موضوع تاریخ‌شناسی قرار دارد، انسان است و مي‌توان بر این نکته مشترک تأکید کرد. فلذا برای این نوشتار همین وفاق حائز اهمیت است. فارغ از این که مجادلاتی بین تاریخ شناسان در توجه انقباضی و یا انبساطی به موضوع انسان وجود داشته باشد.

از حیث موضوع، تاریخ شناسی با علوم دیگر انسانی وجه اشتراک دارد. امّا از حیث روش، علمی است که حتی از علوم دیگر انسانی نیز متمایز است. روش در تاریخ شناسی، روش استنادی است، یعنی دانشی  factualاست. دانشی مبتنی بر تولید فاکت. توضیح این که تاریخ‌ورزان آن چه به عنوان خبر در منابع تاریخی برای شناخت گذشته‌ی انسانی در اختیار دارند، مجموعه‌ای از داده‌ها (data) است که ابتدا به ساکن نمی‌توانند درباره‌ی صحّت و سقم آن‌ها اظهار نظر کنند. از همین جا که امکان قضاوت درباره‌ی داده‌ها در منابع تاریخی وجود ندارد، کار تاریخ‌ورزان شروع مي‌شود، یعنی تلاش برای تبدیل آن داده‌ها (data) به خبری قریب به امر واقع(fact).

ابزاری که تاریخ‌ورزان در این مسیر سخت و صعب در اختیار دارند، عقل تاریخی است. عقل تاریخی به این معنا که تاریخ ورزان با رویکرد تاریخی و مبتنی بر اسناد، مدارک و شواهد درباره‌ی گذشته به شناخت لازم دست یابند.

در باب عقل تاریخی این نکته نیازمند تأکید است که عقلی اسنادی است. به این معنا که مبنای قضاوت عقلانی درباره‌ی صحّت و سقم رویدادها «سند» است. یعنی مجموعه‌ای از شواهد، قرائن، اسناد و مکتوبات، گردآوری و تجزیه و تحلیل و نیز جرح و تعدیل مي‌شود تا بر اساس آن‌ها درباره‌ی گذشته‌ی انسانی قضاوت شود. بنابراین عقل تاریخی، عقلی است که رویکردی طبیعی، قاعده‌مند و زمینی، به رویدادهای انسانی دارد. عقلی که با مبنا قراردادن علل و عوامل طبیعی و جامعه شناختی سعی مي‌کند رویدادهای تاریخی را بشناسد. عقل تاریخی و عقل محض ممکن است درباره‌ی موضوعاتی قضاوت‌های یکسان نداشته باشند. به بیان دیگر، از نگاه عقل محض ممکن است گزارشی تاریخی صحیح ارزیابی شود ولی عقل تاریخی آن را نادرست بخواند. برای مثال: اگر در یک منبع تاریخی آمده باشد که محمود غزنوی با یک میلیون نیروی جنگی به هند هجوم برد، این گزاره ممکن است مورد تأیید عقل محض قرار بگیرد، امّا عقل تاریخی نمی‌تواند آن را تأیید کند. چرا که عقل تاریخی برخلاف عقل محض تنها به «امکان وقوع» یک رویداد نمی‌اندیشد، بلکه گزاره‌های مربوط به رویداد را از صافی «شرایط تاریخی امکان وقوع» مي‌گذراند و سپس درباره‌ی آن‌ها قضاوت مي‌کند. شرایط تاریخی امکان رویداد یادشده به ما اجازه نمی‌دهد آن را مبتنی بر عقل تاریخی تأیید کنیم، زیرا دلایل و علل گوناگون تاریخی، برخورداری محمود از سپاهی به آن عظمت و بزرگی – از حیث کمّی- را غیرممکن مي‌شمارد.

از سوی دیگر مي‌توان درباره‌ی عقل تاریخی این نکته را هم سبب مسأله‌ی اصلی این نوشتار، که توجه به رویکرد کلامی و نسبت آن با رویکرد تاریخی در امام‌شناسی است، مورد توجه قرار داد که عقل تاریخی عقلی است که رویکردی تاریخمند به پدیده‌های تاریخی دارد. به این معنا که مبتنی بر علل و عوامل طبیعی و زمینی درباره‌ی رویدادهای تاریخی قضاوت مي‌کند. به عبارت دیگر، عقل تاریخی ناتوان از ارائه‌ی تحلیل‌های مابعدالطبیعی از رویدادهای انسانی است. به این معنا که عقل تاریخی همه‌ی آن چه را که درباره‌ی انسان و برای او رخ مي‌دهد، طبیعی، انسانی و قاعده‌مند مي‌بیند و تحلیل مي‌کند. علّت این امر کاملاً روشن است، زیرا که تمام ابزارهایی که به عنوان «سند» در اختیار عقل تاریخی تاریخ ورزان قرار مي‌گیرد ناظر به نگاه انسانی نسبت به رویدادهاست و وجه زمینی، انسانی و طبیعی دارد. بنابراین نمی‌توان از تاریخ ورزان بر اساس ماهیت و امکان‌هایی که دانش تاریخ دارد، انتظار تفسیرهای فراطبیعی از کنش‌های انسانی داشت. چرا که رویکرد دانش تاریخ نسبت به رویدادهای انسانی، همواره رویکردی طبیعی، زمینی و قاعده‌مند است.

امّا «غایت» دانش تاریخ چیست؟  دانش تاریخ در غایت، دارای وجه اشتراک با دیگر علوم است. غایت تاریخ شناسی هم مانند دیگر علوم «شناخت و رسیدن به آن» است. شناخت نسبت به موضوع مورد کاوش در این علم یعنی کنش‌های انسان در زمان ماضی. این که معرفت تاریخی چگونه معرفتی است؟ و آیا مي‌توان به شناخت مطلق نسبت به گذشته در این دانش دست یافت و یا همواره شناخت ما شناخت نسبی است؟ موضوعاتی است که در باب غایت دانش تاریخ مهم است امّا در نوشتار حاضر ضرورتی برای پرداختن به آن‌ها وجود ندارد. بنابراین، در باب غایت تاریخ تنها به ذکر این نکته بسنده مي‌کنیم که مورخان براساس معرفت شناسی تاریخی خود، آن چه به عنوان قصد نهایی از تاریخ ورزی دنبال مي‌کنند کسب معرفت مطلق و یا نسبی در باب گذشته انسانی است.

3. تعریف و قلمرو علم کلام

فارابی در تعریف این دانش مي‌نویسد: «صناعت کلام، ملکه‌ای است که انسان به کمک آن مي‌تواند از راه گفتار، به یاری آرا و افعال محدود و معینی که واضع شریعت آنها را به صراحت بیان کرده است، بپردازد و هرچه مخالف آن است را باطل نماید.»[9] ابن خلدون نیز معتقد است: «کلام دانشی است که متضمن اثبات عقاید ایمانی به وسیله ادله عقلی و رد بدعت‌گذاران انحراف یافته از اعتقادات مذاهب سلف و اهل سنت مي‌باشد. رمز این عقاید ایمانی، توحید است.»[10]

 علم كلام در تعريفي روشن و ساده، دانش استنباط و فهم درست گزاره‌هاي اعتقادي از منابع ديني است.[11] اثبات، تصميم و دفاع از عقايد ديني، از دغدغه‌هاي جدّي متكلمين است. بنابراين علم كلام رسالت اصلي خودش را دفاع از باورهاي ديني مي‌داند. از اين رو عموماً وجه تدافعي آن قوي است. به طور مشخص در قرون اول و دوم به اين شكل بود و كلام، دانش دفاع از آموزه‌ها و گزاره‌اي ديني به حساب مي‌آمد.[12] در مقابل علم فقه كه دغدغه‌اش فهم دين بود، علم كلام، منطق مواجهه‌ي با رقيب بود. در اين دوره، كسي را كه از اصول اعتقادات يا فروع احكام، دفاع مي‌كرد، متكلم مي‌ناميدند. از قرن سوم به بعد، تحوّلي در علم كلام به وجود آمد. به اين معنا كه وجه نظري در آن تقويت شد و متكلمين بيشتر از نظر ذهني خود را درگير مسائل و مباحث نظري در حوزه دين نمودند و حوزه عمل را به فقها سپردند. بدين گونه بود كه علم كلام، كم كم به علم عقايد و علم اصول دين تبديل شد. تحوّل ديگري كه در ادامه در علم كلام به وجود آمد، اين بود كه علم كلام علاوه بر جنبه‌ي دفاعي، وجه تبييني دين را هم به وظايف اصلي خود اضافه نمود. فهم اصول اعتقادات ديني كه پيشتر به عهده فقيهان بود، حالا در قرون سوم به بعد، جزو وظايف متكلمين شمرده مي‌شد. از اين روست كه از قرون سوم و چهارم به بعد، حتّي در قرون هشتم، نهم و دهم هجري، علم كلام وظيفه دفاع از دين را به همراه اثبات عقايد ديني، در كنار هم، به دوش كشيده است.

 بنابراين مي‌توانيم موضوع علم كلام را با همه‌ي تحولاتي كه در درون آن رخ داده باشد، عقايد ديني در نظر بگيريم. بر اين اساس مي‌توان اين گونه هم به دانش كلام نگريست كه همواره اين دانش به دنبال دفاع از يك عقيده، دين، آيين و يا مذهب است. اين ويژگي، نكته متمايز كلام با فلسفه هم مي‌تواند به شمار آيد. يعني اگر درباره‌ي خدا، جهان و... آزادانه بحث شود و اين قيد و شرط در ميان نباشد كه نتيجه بحث الزاماً با يكي از اديان، موافق درآيد، چنين بحث و نظري را فلسفه گويند. امّا اگر مقيّد باشيم كه بحث ما با يكي از اديان موافق درآيد و يا آن را در برابر مبتدعان و مخالفان حراست كند و در نتيجه در تعقّل از حريم دين پا بيرون نگذاريم، چنين بحث و پژوهشي را علم  كلام مي‌گويند.

 امّا روش علم كلام در اثبات عقايد ديني و دفاع از آن‌ها چيست؟ علم كلام از اين حيث، دانشي چند روشي (polymethodic) است و هيچ محدوديتي براي استفاده از روش‌هاي گوناگون، به تناسب موضوعات مبتلابه، براي اثبات مدعيّات خود ندارد. از اين رو، هم برهان و هم جدل در علم كلام كاربرد دارند. تنوع روش‌هاي كلامي تنها از نظر صورت، استدلال نيست، بلكه از نظر مادّه و محتواي استدلال نيز، روش‌هاي كلامي متنوع‌اند. در برخي مسائل كلامي مانند نبوت و ويژگي‌هاي معاد و حشر، مبادي استدلال را قضاياي برگرفته شده از كتاب و سنت تشكيل مي‌دهند كه به آن علم كلام نقلي گويند. در بسياري از مباحث كلامي دیگر، هم چون اثبات واجب تعالي، اوصاف باري تعالي، نبوت عامه و اصل معاد، از قياس جدلي استفاده مي‌شود كه مبادي آن را قضاياي عقلي تشكيل مي‌دهند و به آن كلام عقلي گويند. متكلمين در استنباط عقايد ديني به دو منبع عقل و وحي توسل مي‌جويند. البته در ميزان استفاده از اين دو منبع، در ميان ايشان گرايش‌هاي مختلفي وجود دارد. برخي متكلمان هم چون معتزله، تا آنجا پيش رفته‌اند كه همه ي معارف اعتقادي را عقلي دانسته و نقش وحي را تأييد و ارشاد حكم عقل پنداشته‌اند. برخي ديگر، چون اشاعره، همه واجبات حتّي وجوب معرفت خدا و هرگونه حسن و قبح را نقلي دانسته‌اند.[13]

به هر حال، كلاميون روش را وسيله‌اي براي اثبات حقانيت مدعيات خود مي‌دانند. بنابراين اين وسيله هرچه باشد مي‌تواند براي استفاده مجاز دانسته شود. از اين روست كه امروزه تمام روش‌های مورد استفاده در علوم مختلف، اعم از روش‌هاي فلسفي، روش‌هاي تجربي، روش‌هاي تاريخي و روش‌هاي تفسيري، در پژوهش‌هاي كلامي کاربرد داشته و مورد استفاده قرار مي‌گيرد.

باتوجه به آن چه درباره ي موضوع و روش علم كلام گفته آمد، مي‌توان غايت اين دانش را هم دفاع از ساحت دين عنوان كرد. كسب معرفت صحيح نسبت به عقايد و آموزه‌هاي ديني و اثبات آن‌ها و دفاع از اين آموزه‌ها در مقابل شبهات وارده، غايت علم كلام بوده و هست.

4. مقام اثباتي و مقام ثبوتي امامان (ع)

در باور شیعیان به طور خاص، امامان در کنار مقام انسانی خود که همانند انسان‌های دیگر، درون قواعد زندگی انسانی عمل مي‌کنند؛ برخوردار از مقام ثبوتی نیز هستند. مقام ثبوتی، شانی است قدسی و آسمانی که خداوند تنها به بندگان خاص خود اعطا مي‌کند و به واسطه آن مقام، ایشان را به ویژگی‌ها و توانایی‌های ویژه‌ای مجهز مي‌نماید. ویژگی‌هایی مانند برخورداری از کرامات و معجزات، آگاه به علم غیب و برخورداری از مقام عصمت و فراتر از همه اینها، واگذاری ماموریتی الهی در این زمین خاکی برای ایشان که موظف به انجام آنند.

بر این اساس، امامان (ع) انسان‌هایی‌اند که هم شان انسانی دارند و در موارد زیادی مبتنی بر این شان انسانی عمل مي‌کنند و نیز دارای شان قدسی و الهی‌اند که در مواقع لزوم از آن برخوردار مي‌شوند و در جریان انجام رسالت الهی خود، از آن‌ها استفاده مي‌کنند. آن زمان که لازم باشد معجزه و یا کرامتی از خود نشان مي‌دهند تا منکران را متقاعد به رسالت خود بنمایند و بدین وسیله نشان بدهند که پا در زمین دارند، اما سر بر آسمان مي‌سایند.

بنابراین ما از سویی با انسان‌هایی روبروییم که واسطه وحی و الهام‌اند و کلام خدا را دریافت و بی‌کم و کاست به مردم عرضه مي‌کنند. این بعد از شخصیت امام، مقام ثبوتی ایشان است. از سوی دیگر ما با انسان‌هایی روبروییم که باید اسوه و مقتدا و پیشوای عملی مومنان قرار گیرند و گفتار و کردار آنان برای ما انسان‌ها، با تمام محدودیت‌ها و موانع و خصوصیات ذاتی و وجودی، حجت و مبنای هدایت و رستگاری باشد. به این معنا که تمام ابعاد زندگی امامان قابل تقلید و الگوگیری امت بوده و راهنمایی برای زندگی خدامحور باشد. این نوع نگاه به زیست امامان، یعنی تاکید بر شان اثباتی ایشان که قابل فهم و درک و نیز تاسی جستن است.

5. نسبت تاریخ شناسی و علم کلام در مطالعات تاریخی

با توجه به آنچه گفته آمد، روشن شد که دانش کلام بیشتر ناظر به مقام ثبوتی و تبیین آن در امام‌شناسی است و دانش تاریخ بیشتر تاکید بر مقام اثباتی دارد و سعی مي‌کند تبیینی تاریخ‌‌مند و طبیعی از سرگذشت امامان ارائه دهد. اما مساله اینجاست که امام‌شناسی، یک حوزه مطالعاتی میان‌رشته‌ای است. به این معنا که برای انجام پژوهشی تمام و کمال در حوزه امامان(ع) ـ به طور مشخص ـ لازم است که تاریخ ورزان و متکلمین به علوم یکدیگر التفات داشته باشند و از هم کمک بگیرند. حال با ملاحظه‌ای که بیان شد و با فرض اینکه مورخان و متکلمین در امام‌شناسی نظر به معارف یکدیگر دارند، مدعای اصلی این پژهش را بیشتر مورد ارزیابی قرار مي‌دهیم.

صاحب این قلم بر این اعتقاد است که نسبت رویکرد کلامی و رویکرد تاریخی در یک بررسی تاریخی درباره انسان‌های قدسی همانند امامان(ع)، نسبت تکمیلی است نه تنقیضی. به بیان دیگر و روشن‌تر، دانش کلام  و دانش تاریخ، به زعم نگارنده، مي‌توانند مکمل یکدیگر باشند و با کمک هم پروژه‌ی امام‌شناسی را تکمیل کنند. معنای این حرف این است که متکلمین و مورخین، هر کدام به تنهایی و صرفا با ماندن در درون دانش خود نمی‌توانند پژوهش در حوزه امام‌شناسی را کامل انجام دهند و به ناگزیر باید از یکدیگر کمک بگیرند. پژوهش جزیره‌ای، به معنای این که هر کسی در درون دانش خود و بدون احساس نیاز به علوم دیگر بخواهد امام پژوهشی بکند، جواب نخواهد داد و نتیجه آن خواهد بود که برخی از پرسش‌ها بی‌پاسخ بماند.

اگر این گونه بشود و مورخان و متکلمان، فارغ از هرگونه مشکله‌های معرفتی، به این داد و ستد علمی روی بیاورند و با کمک یکدیگر در چنین موضوعاتی به تحقیق و تفحص بپردازند، در گام دوم باید از نسبت تکمیلی این دو دانش دفاع کرد. چرا این نسبت تکمیلی است و نه تنقیضی؟ پاسخ این است که دانش تاریخ و کلام هر دو یک دغدغه را دنبال مي‌کنند و آن شناخت امام (ع) است. امامی که از دو شأن برخودار است؛ شان ثبوتی و شان اثباتی. این دو شان در انسانی به‌نام امام جمع شده و شخصیت او را کامل کرده و او را تا حد انسان کامل بالا برده است، بدون اینکه وی را دچار تناقص رفتاری کند. به عبارت دیگر مقام ثبوتی و اثباتی در یک انسان جمع شده و او را تکمیل کرده است. حال چگونه نمی‌توان به این فرآیند در قالب یک معرفت پرداخت؟ یعنی پژوهشی به مقصد شناخت هر دو مقام ثبوتی و اثباتی امام و با کمک گرفتن از علوم مربوط انجام بشود تا امام‌شناسی کاملی ارائه گردد.

به بیان دیگر، مي‌توان این گونه عنوان کرد که وقتی در حوزه هستی‌شناسی این دو شان در یک انسان جمع شده است، چگونه نمی‌توان همین موضوع هستی شناختی را در سطح معرفت‌شناسانه به ارزیابی گذاشت؟ نکته این است که شناخت هیچ کدام از این دو شأن ممتنع نیست، اما شاید در درون یک دانش مقدور نباشد و همان گونه که گفته شد، لازم است علوم مرتبط با امام‌شناسی، از یکدیگر کمک بگیرند. بنابراین چه تناقضی ممکن است به وجود بیاید؟ حال فرض محال که محال نیست؛ فرض بگیریم تناقضی در باور کلامی به امامان از یک سو و فاکت‌های تاریخی از سوی دیگر به وجود بیاید، چه باید کرد؟ پاسخ این است که مبنای کسب و آگاهی و شناخت نسبت به امامان، حتی این آگاهی‌ها اگر اعتقادات کلامی باشد، دانش تاریخ است. بنابراین داده‌های کلامی نیز باید به تایید مورخان برسد. به عبارت دیگر، کلام نمی‌تواند ادعایی بکند که دانش تاریخ آن را تایید نمی‌کند. چرا که کلام هر آنچه نسبت به باورها و اعتقادات دینی و به دفاع از آن‌ها مي‌پردازد، ناظر به گذشته انسانی است و فاکت‌های آن را از دانش تاریخ گرفته است. بنابراین مدعیات دینی نیز  آنجا كه خبري از گذشته را در دل خود دارد، باید مورد تایید مورخان قرار بگیرد. برای مثال: اگر متکلمی ادعا مي‌کند که «محمد امین رسول خدا بوده است»، تایید این گزاره را باید از مورخان بگیرد و گرنه نمی‌تواند اعتقادی بر پایه آن استوار کند. و حال اگر اعتقادی بر پایه این گزاره در جهان کنونی استوار شده است، به آن دلیل و علت است که مورد تایید مورخان قرار گرفته است و از آن جهت اسلام به عنوان دینی تاریخی هم شناخته مي‌شود و از افسانه و اسطوره و هر باور غیرتاریخی دیگر فاصله مي‌گیرد. براین اساس مي‌توان ادعا کرد که به یک اعتبار دانش کلام ذیل دانش تاریخ است. مثلا متکلم برای اثبات شان ثبوتی امام نیازمند تایید تاریخ است ولی مورخ برای اثبات شان اثباتی امام نیازمند تایید کلام نیست. زیرا آنچه که به عنوان شان ثبوتی از آن یاد مي‌شود، اگر موجد رویداد و پدیده‌ای در گذشته بوده است، پس تاریخ شناس مي‌تواند آن را به عنوان گزاره‌ای تاریخی نفی و یا اثبات نماید. بنابراین مي‌توانیم بگوییم که اگر قرار باشد زمانی بین گزاره‌ای کلامی و یا تاریخی به ناگزیر یکی از آن‌ها را مورد تایید قرار بدهیم، اصالت با گزاره تاریخی است.

جدا از این برتری معرفت‌شناسانه، دانش تاریخ نسبت به علم کلام به جهات دیگری هم دارای رجحان است:

الف- همان طور که پیشتر گفته آمد، دانش تاریخ در امام‌شناسی بیشتر تاکید بر مقام اثباتی ایشان دارد و علم کلام بیشتر دغدغه مقام ثبوتی را. از این زاویه اگر به زیست‌نامه امامان توجه کنیم، به این دقیقه پی مي‌بریم که قاعده در حیات ایشان، انسانی زیستن و انسانی عمل کردن است، مگر در موارد ضروری که به ناگزیر از توانایی‌ها و ویژگی‌های فراانسانی استفاده کرده‌اند. به عبارت دیگر، بخش زیادی از کنش‌ها و واکنش‌های ایشان در قالب مقام اثباتی ایشان قابل فهم و درک است و بخش محدودی از کنش‌های ایشان است که ذیل مقام ثبوتی قرار مي‌گیرد. نتیجه‌ای که از این واقعیت تاریخی مي‌توان گرفت این است که رویکرد تاریخی بیشتر از رویکرد کلامی با زیست انسانی امامان و سیره ایشان هماهنگ است. قاعده در زندگی امامان، انسانی زیستن است. بنابراین بخش زیادی از کنش‌های ایشان قابلیت تبیین تاریخی دارد. یعنی مي‌توان در توضیح و تبیین تک‌تک رفتارها و گفتارهای ایشان، به علل و دلایل تاریخی استناد کرد. در این میان، اگر چند مورد کنش فرا انسانی همانند معجزه و کرامت، از امامی رخ نماید، در صورت برخورداری از اصالت تاریخی، ماهیت آن را دانش کلام تبیین مي‌کند.

ب- رویکرد تاریخی به سیره امامان، به ما این اجازه را مي‌دهد که گفتار و رفتار آنها را به عنوان الگو و سرمشق برای خود قرار بدهیم و سعی در پیاده نمودن آن‌ها در زندگی و زمانه خود داشته باشیم. از آنجا که امامان (ع) را مقتدای خود مي‌دانیم و معتقدیم که گفتار و کردار آنان باید برای پیروان‌شان الگو بوده و مورد تاسی قرار بگیرد، بنابراین از این زاویه باید بر تحلیل و تفسیر تاریخی از سیره ایشان تاکید کرد. در غیر این صورت، امکان اقتدا و الگوگیری از ایشان وجود نخواهد داشت؛ چرا که مقام ثبوتی ایشان، مقامی نیست که پیروان توصیه به پیروی از ایشان در آن وجه از افعال شان باشند. برای مثال، هیچ وقت امامان از ما نخواسته‌اند که کرامات و چگونگی انجام آن را از ایشان یاد بگیریم، چرا که شان فرا انسانی ویژه ایشان است، اما همواره ایشان از ما خواسته‌اند که در مقابل ظلم و بی‌عدالتی سکوت نکنیم و برای اجرای عدالت مبارزه کنیم. رویه‌ای که خود ایشان هم به گونه‌های مختلفی به دنبال تحقق بخشیدن به آن بوده‌اند.

بنابراین صحیح‌تر آن است که امامان معصوم (ع) را باید به صورت انسان‌هایی ببینیم که سری در آسمان دارند و پایشان بر روی زمین است. افعالی انجام مي‌دهند که در عین متصل بودن با آسمان، زمینی است و به گونه‌ای است که انسان‌های معمولی بتوانند از آنها درس بگیرند و بدان‌ها تاسی بجویند.

ج- تاکید بر رویکرد تاریخی، این امکان را به ما مي‌دهد که امامان (ع) را به عنوان قهرمانان جهانی مبارزه علیه ظلم و استبداد و بی‌عدالتی معرفی کنیم. شان والای ایشان هم ایجاب مي‌کند که اینگونه باشد و این شخصیت‌های جهانی را محدود و محصور در درون باوری خاص قرار ندهیم و فراتر از تعریف و تبیین خصوصی و بومی از شخصیت و کنش‌های ایشان ـ بدان گونه که صرفا قابل فهم و درک و قبول برای شیعیان دوازده امامی باشد ـ ایشان را به زبانی بین المللی و در سطح جهانی و برای همه انسان‌های آزاده، عدالت‌خواه و صلح‌طلب بشناسانیم. نكته اينجاست كه این امکان را تنها رویکرد تاریخی برای ما فراهم مي‌کند که ادبیات آن قابل فهم برای همگان، با هر آیین و مسلکی است. در حالی که رویکرد کلامی، رویکردی است که مبانی آن تنها در باور متعلق آن معرفت قابل فهم و تفسیر است.

د- رویکرد تاریخی تبیین‌های متنوع و گونه‌گونی از کنش‌های امامان (ع) ارائه مي‌دهد، در حالی که رویکرد کلامی معمولا پاسخ‌های ثابت و تکراری در اختیار قرار مي‌دهد. در رویکرد تاریخی، در مقابل پرسش‌هایی مانند این که چرا امام حسن (ع) صلح کرد؟ اما امام حسین (ع) قیام نمود؟ و چرا امام رضا (ع) ولایت عهدی را پذیرفت؟ و... پاسخ‌ها و تحلیل‌های موردی و مبتنی بر شرایط و زمینه‌های تاریخی ارائه مي‌شود. پاسخ‌هایی که خواننده با مطالعه آنها به این حقیقت مي‌رسد که امامان(ع) انسان‌هایی سیاستمدار و مصلح، با هوشمندی تمام، اطلاعات مربوط درباره شرایط سیاسی و اجتماعی زمانه خود را جمع کرده و با درایت و کیاست و با لحاظ کردن جمیع جوانب، اقدام مناسب را انجام مي‌دادند و از سوی دیگر هم انسان‌هایی کاملا مکلف، مسئول و متوجه به وظایف دینی بودند که پیوسته اطلاعات و آگاهی‌های خود را با وظایف دینی و شخصی مي‌سنجیدند و در موقعیت مناسب اقدام مطلوب و منطقی را انجام مي‌دادند. در حالی که رویکرد کلامی عموما پاسخ‌های یکسان و مشابه تحویل مي‌دهد، گرچه در صحت و درستی آن‌ها تردیدی نیست؛ پاسخ‌هایی از قبیل: "چون امام مامور بود"، "عمل به تکلیف کردند"، "چون اراده خداوندی چنین مي‌خواست" و....

این پاسخ ها هیچ کدام ناصحیح و ناصواب نیست، اما باید در پروژه امام شناسي، در جای خود نشانده شوند تا با تکمیل یکدیگر، مطالعات امام‌شناسی را کامل کنند. حذف و یا نادیده انگاشتن هر کدام از آن‌ها، مي‌تواند امام‌شناسی را با نقصان روبرو سازد.     

فرجام سخن

مساله اصلی نوشتار حاضر این بود که چگونه مي‌توان در پژوهشی تاریخی درباره امامان (ع)، نسبت مکمل بین رویکرد تاریخی و رویکرد کلامی برقرار کرد. نشان دادیم که این دو رویکرد در ماهیت و اساس، هیچ تناقضی با هم ندارند و اگر هر کدام در جای خود نشانده شوند، مي‌توانند پروژه امام‌شناسی را با کمک یکدیگر به طور کامل به انجام برسانند. بدون حضور یکی از آنها، امام‌شناسی نمی‌تواند کامل بشود.

این نکته را هم در این پژوهش مورد تاکید قرار دادیم که اگر احیانا میان این دو رویکرد، تناقضی رخ نمود، رجحان و اصالت با رویکرد تاریخی است. زیرا در اساس، دانش کلام در حوزه امام‌شناسی، ذیل تاریخ‌شناسی قرار مي‌گیرد، به این اعتبار که علم کلام فاکت‌های خود را درباره امامان، مع الواسطه مورخان و گزارش‌های تاریخی تحصیل مي‌کند. بنابراین اصالت با دانش تاریخ است، حتی اگر قرار باشد درباره صحت و سقم باورهای دینی از حیث پدیدارشناسانه قضاوت کرد.   


كتابنامه

1.    آر. جی. كالينگوود، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علی اکبر مهدویان، تهران: نشر اختران، 1385، چاپ اول،

2.    ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، قم: موسسه انتشارات علامه، ج4

3.    ابونصر محمد فارابی، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364

4.    عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1326، ج2

5.    فلیسین شاله، شناخت روش‌های علوم، ترجمه دکتر مهدوی، چاپخانه تابان، 1323

6.    کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: خوارزمی، 1369، چاپ اول،

7.    مسعود اميد، "کانت و مساله تاریخ"، سروش اندیشه، سال چهارم، شماره دوازدهم و سیزدهم

8.    هنری استوارت هیوز، راه فروبسته، ترجمه عزت‌الله فولادوند، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373

9.    علي اصغر حلبي، تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، تهران: اساطير، چاپ اول، 1373

10.علي بن محمد جرجاني، تعريفات، تهران: بي جا.

11.قاضي عبدالجبار همداني، المغني، بي جا، بي نا.

12.                    EI2, “kalam”.

13.محمد ابراهيم نعماني، الغيبه، تهران: مكتبه الصدوق، 1379،

14.شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1361

15.------------، كمال الدين و تمام النعمه، قم: دارالكتاب الاسلاميه، 1359 ق

16.شيخ مفيد، تصحيح الاعتقادات الاماميه، بيروت: دارالمفيد، 1414 ق،

17.ابوالصلاح حلبي، الكافي في الفقه، تحقيق: رضا استادي، اصفهان: مكتبه اميرالمومنين، 1403 ق

18.محمد بن حسن طوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تحقيق: حسن سعيد، تهران: مكتب جامع چهل ستون، 1400 ق



[1] . بدون ترديد باور به چنين آموزه هايي در ميان علماي شيعه دور از تفاوت و اختلاف  نظر نيست. مباحث چالشي زيادي ميان علماي طراز اول در اين زمينه ها در گرفته است. اين قلم قصد آن را ندارد كه به تبيين، تشريح و يا موضع گيري در باره اين اختلافات بپردازد. چرا كه نه مساله اين نوشتار اين است و نه مجال آن وجود دارد، اما مفروض نگارنده اين است كه آين آموزه ها يكدست و يكسان مورد پذيرش همه علماي طراز اول شيعه نيست. براي مطالعه اين تضارب آراء در اين زمينه بنگريد:

-        محمد ابراهيم نعماني، الغيبه، تهران: مكتبه الصدوق، 1379، ص44

-        شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1361، ص132

-        پيشين، كمال الدين و تمام النعمه، قم: دارالكتاب الاسلاميه، 1359 ق، ج2، صص361 و 5.

-        شيخ مفيد، تصحيح الاعتقادات الاماميه، بيروت: دارالمفيد، 1414 ق، ص128

-        ابوالصلاح حلبي، الكافي في الفقه، تحقيق: رضا استادي، اصفهان: مكتبه اميرالمومنين، 1403 ق، ص174

-        محمد بن حسن طوسي، الاقتصاد الهادي الي طريق الرشاد، تحقيق: حسن سعيد، تهران: مكتب جامع چهل ستون، 1400 ق، ص113. 

.[2] در نظر قدما، تاریخ معنای واحدی نداشت. سقراط علم تاریخ را در معنی شناخت، اما ارسطو آن را در معنی گردآوری اسناد و مدارک به کار مي‌برد. (بنگرید: فلیسین شاله، شناخت روش‌های علوم، ترجمه دکتر مهدوی، چاپخانه تابان، 1323، ص 13) البته در این میان دیدگاه‌هایی نیز مبنی بر امتناع در تعریف علم تاریخ و بلاموضوع بودن آن مطرح و به تبع آن تعیین حدود و قلمرو آن ناممکن دانسته شده است. برای نمونه شوپنهاور معتقد بود که اساسا تاریخ مبتنی بر طبقه بندی آلی است و نمی‌توان آن را مانند علوم دیگر تعریف و طبقه بندی زمانی کرد. او موضوع علم تاریخ را نیز نامتناهی مي‌دانست و بدین وسیله آن را برخوردار از موضوع مشخصی نمی‌دانست. بنگرید: کارل پوپر، جامعه باز و دشمنان آن، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: خوارزمی، 1369، چاپ اول، ص 1114

[3]. مسعود اميد، "کانت و مساله تاریخ"، سروش اندیشه، سال چهارم، شماره دوازدهم و سیزدهم، ص 145.

[4]. نقل از: آر. جی. كالينگوود، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه علی اکبر مهدویان، تهران: نشر اختران، 1385، چاپ اول، ص 127.

[5]. همان، ص 148.

[6]. همان، ص 149.

[7]. همان، ص17.

[8]. هنری استوارت هیوز، راه فروبسته، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373، ص40.

[9]. ابونصر محمد فارابی، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1364، ص114

[10]. عبدالرحمن بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1326، ج 2، ص 932

[11] . بنگريد: جرجاني، تعريفات، تهران: بي جا، ص 162. و EI2, “kalam”, .  و قاضي عبدالجبار همداني، المغني، بي جا، بي نا، ج7، ص 179

[12] . علي اصغر حلبي، تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام، تهران: اساطير، چاپ اول، 1373، ص35

[13] . بنگريد: حلبي، همان، صفحات و فصول مختلف.